پروردگارا...


خـــــدایا !!!!!!


از تو میخواهم چـــــــادر مـــــــــرا آن چنان با چـــــادر خاکــــــی جده ی

ســــادات پیونــــــد زنی....



که اگر جـــــان از تنــــــــم رود چـــــادر از ســــــــــرم نرود ......

احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه

  

بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟

گفت: آره ! خیلی دوسش دارم

 

گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟

گفت: آره!

گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟

گفت: خب چیزه! ولی دوست داشتن امام زمان علیه السلام به ظاهر نیست ، به دله!!

 

گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد!

گفت: چرا؟

 

براش یه مثال زدم:

گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده

و الآن توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری

و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قُلوه می گیره.

عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟!

 

بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم.

بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟

چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه!

دوست داشتن به دله

 

دیدم حالتش عوض شده

بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مُرده شور اون دلت رو ببرن؟!

تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟!

حرف شوهرت رو باور می کنی؟!

 

گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟

معلومه که دروغ میگه..

 

گفتم: پس حجابت….

اشک تو چشاش جمع شده بود.

روسری اش رو کشید جلو

با صدای لرزونش گفت: من جوونیم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره

از فردا دیدم با چادر اومده

 

گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!

خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره!

می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه